پسربلاو دختر طلا

امیر سهیل و انار

دیروز جوجو تو مدرسه آموزش درس ا (با فتحه ) داشت و قرار شده بود من براش اناز درست و برای بچه های کلاسش ببره خیلی ذوق داشت و من شب قبلش براش درست کرده بودم و صبح با ذوق فراوون با خودش برد این یه نمونه انار از 36 تا       انار کل کلاس انار سارا که حساااااااااااااااااااابی پوست مامان رو کند تا مامان اونا رو درست کنه و البته یه دور همه رو تاپ سوار کرده و تاپ تاپ عباسی رو براشون خوند .و من مداااااام یاد شعری که مامانم برای خواهرم میخوند وقتی که من مدرسه میرفتم و خواهرم هنوز به سن مدرسه نرفته بود می افتادم و میخوندم براش میرم مدرسه میرم مدرسه جیبام پره فندق و پسته کوچولوی من غصه میخوره   که نمیتونه ...
17 آبان 1392

امیر سهیل و درس علوم

چند روز پیش امیر سهیل جوجو باید تو دفتر علومش عکس موجودات زنده و غیر زنده رو میکشید .منم کنارش بودم که اگر سوالی داشت کمکش کنم دیدم شروع کرد به کشیدن یه کادر مثلا مستطیل البته کج و معموج بهش گفتم مامان باید موجود زنده رو بکشیا این چیه و خیلی محکم و حق به جانب گفت میدونم صبر کن خودم بلدم چی بکشم منم گفتم باشه بکش و بعد شروع کرد دوتا ادمک توی اون کادر کشید من با عصبانیت گفتم این قاب عکسه؟ گفت آره گفتم پس زنده نیست گفت همونه که بالای تخته کلاسمونه ومن گفتم عکس امام خمینی رو میگی اون عکسه و زنده نیست باید جون داشته باشه گفت میدونم اون خمینی مرده ولی اون یکی امام کنارشه زندست هر روز تلویزیون هم نشونش میده و من و بابا حمید ترکیدیم از خنده قربون او...
17 آبان 1392

سری سوم عکسهای جوجو ها

سارا در مراسم شیرخوارگان حسینی جوجوها و پاییز خرید با جوجوها و خستگیه فراوووووووووووووووووووون       سارا و نقاشی روی بند رخت سارا و فوضولییییییییی     ...
17 آبان 1392

سفر به آبـــــــــادان

سلام بچه های گلم امروز اومدم تا یه سری دیگه از عکسهای شما رو که به آبادان رفته بودیم رو براتون بگذارم   اول بگم که تو این سفر هم خدا روشکر خیلیییییییییییی ماه بودین و بیشتر راه رو خواب بودین و من بابا تونستیم از زیبایی جاده و سکوتش لذت کارفی رو ببریم   اینجا خونه روژین و رهام دوستای نی نی سایتی سارا و مامان             سارا کنار دریای بندر گناوه   سارا و آوای خوشگل خاله مونا امیر سهیل کنار دریاچه پارک ارم سر بندر     اینجا هم تولد امیر سهیل هست خونه مامان راضی     ...
17 آبان 1392

سری چهارم عکسهای جوجوها (نوروز 1392)

سلام جوجوهای مامان اول عکسهای نوروز ٩٢ رو براتون میگذارم که  سال تحویل رو خونه مامان جون بودیم         و اولین سفر زیارتی سارا خانوم در حرم امام رضا   و عکسهای روز سیزده به در در مرجانه یکی از روستاهای شهر تربت حیدریه که خیلی زیبا بود   ...
17 آبان 1392

بازم سارا و فوضولی

این بار دخترم دیگه به نخود و لوبیا و این چیزا کار نداشتی اومدی فوضولی کردی و نقاشی که مامان خیلی دوستش داشت و خیلیییییییییییییییییی براش زحمت کشیده بود رو شما هم اثری از هنرهای خودت رو توش گذاشتی ممنون گل من .     ولی واقعا خداروشکر میکنم که توانایی دست گرفتن مداد رو داری و میتونی نقاشی کنی اینم فدای سرت مامانی اینم نمای کلی کار که ایشالله کامل شدش هم اگر سارا خانوم اجازه بدن میگذارم ...
17 آبان 1392

ثبت خاطرات

سلام به بچه ها گلم امشب اومدم تا یه کوچولو از بازیها و کاراتون براتون بنویسم اول از کییییی   باشه اول بزرگتر امیر سهیل جوجوی مامان پسرم این روزا حساااااااااابی مشغول بازی و شیطنت هستی و حسابی از تعطیلات تابستانیت استفاده میکنی .شبا هم که موقع خواب شروع  میکنی تو تخت خودت یکی از کتابهایی که داری رو میخونی وایییییییییی مامانی نمیدونی چه کیفی میکنم که میبینم اینقدر قشنگ کتاب میخونی گل من   سارا خانوم پرنسس مامان هم که حسابی حرف زدن رو کامل یاد گرفته و ماشالله همه چی رو میگه یه دوتا کلمه حرف بد هم یاد گرفتی مامانی که خوب نیست و همه باید ترکش کنیم سارا و عصبانیت و شیوه تربیتیش برای آقا جونش : مثلا تا میبینی ...
17 آبان 1392

سارا و شیرین کاریهاش

عزیز دلم امروز اومدم وبت رو آپ کنم با عکس و تعریف از شیطونیهای جدیدت اول اینکه شما از نوزادی کلا پستونک دوست نداشتی و از وقتی از شیر گرفتیمت تازه بهش علاقه پیدا کردی اونم فقط برای بازی کردن میخوردی.حالا بعد از گذشت یکسال دوباره چند وقتیه بهونه پستونک یا به قول خودت(پیسکونک) رو میگیری و برای هر کس رو ببینی ازش میگیری و قسمت خنده دارش وقتیه که باباحمید برات یه عروسک خرید که پستونک داره و شما چند شب پیش اومدی پیش من و عروسکت رو دادی دستم و گفتی پیسکونک و من گفتمم این برای نی نیه نمیشه بخوریش و سفته و شما با اصرار گفتی که بده پیسکونک نی نی رو بده گفتم نمیشه نمیتونم بکنمش و شما گفتی مکم  یعنی محکم بکنش و بدش و من بازش کردم و با ذوووق فراوو...
17 آبان 1392

سارا عکاس میشود

خانومیه مامان عکاس شده گوشیه مامان و بابا  رو میگیره دستش و  میگه عچس بیگیره مامان بخند و من میخندم و ایشون هم چند ثانیه رو صورت مامان نگه میداره و بعدش میاره پایین و چیک دکمه رو میزنه و عکس میگیره حالا از کجا؟از پای خودش و زمین یکی از عکسایی هم که گرفتن رو براتون میگذارم تا شما هم لذت ببرین از این عکاس باشیه خونه ما   بههههههههههههله این عکسیه که دخترم از مامانش گرفته مامان ژست میگیره و عکس مبل گرفته میشه ...
17 آبان 1392