پسربلاو دختر طلا

سفر به رامسر

سلام اول معذرت خواهی میکنم به خاطر این فاصله ای که تو آپ کردن وبلاگ افتاد . علت هم فقط مدرسه رفتن گل پسر و زیاد شدن کارهای من بوده .   جونم براتون بگه هفته پیش یه سفر دو روزه به شهر رامسر داشتیم به همراه ویدا جون و همسرش و نی نیه خوشگلش وانیا جون و خوانواده همسرش . چهارشنبه بعد از ظهر راهی سفر شدیم و شب به رامسر رسیدیم یه ویلای خوشگل روبه روی دریا دریا به حدی تمیز و آبی بود که همه موجوداتی که توی دریا بودن کاملا پیدا بود و امیر سهیل خان مداااااام مشغول گرفتن اونها با یه آبکش بود و دو روز که اونجا بودیم رو با همون ها سرگرم بود و یا پروانه و حلزون ها این جوری روز پنج شنبه رو به شهربازی و تلکابین رفتیم و البته به خاطر سردیه هوا...
17 آبان 1392

ایمیلی از طرف خدا

ایمیلی از طرف خدا نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد که من نه تو را رها  کرد ه‌ام و نه با  تو دشمنی کرده‌ام( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)  و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)  و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)  و  مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم  شدی که گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت داری. (یونس 24)   ...
17 آبان 1392

امیر سهیل و انار

دیروز جوجو تو مدرسه آموزش درس ا (با فتحه ) داشت و قرار شده بود من براش اناز درست و برای بچه های کلاسش ببره خیلی ذوق داشت و من شب قبلش براش درست کرده بودم و صبح با ذوق فراوون با خودش برد این یه نمونه انار از 36 تا       انار کل کلاس انار سارا که حساااااااااااااااااااابی پوست مامان رو کند تا مامان اونا رو درست کنه و البته یه دور همه رو تاپ سوار کرده و تاپ تاپ عباسی رو براشون خوند .و من مداااااام یاد شعری که مامانم برای خواهرم میخوند وقتی که من مدرسه میرفتم و خواهرم هنوز به سن مدرسه نرفته بود می افتادم و میخوندم براش میرم مدرسه میرم مدرسه جیبام پره فندق و پسته کوچولوی من غصه میخوره   که نمیتونه ...
17 آبان 1392

امیر سهیل و درس علوم

چند روز پیش امیر سهیل جوجو باید تو دفتر علومش عکس موجودات زنده و غیر زنده رو میکشید .منم کنارش بودم که اگر سوالی داشت کمکش کنم دیدم شروع کرد به کشیدن یه کادر مثلا مستطیل البته کج و معموج بهش گفتم مامان باید موجود زنده رو بکشیا این چیه و خیلی محکم و حق به جانب گفت میدونم صبر کن خودم بلدم چی بکشم منم گفتم باشه بکش و بعد شروع کرد دوتا ادمک توی اون کادر کشید من با عصبانیت گفتم این قاب عکسه؟ گفت آره گفتم پس زنده نیست گفت همونه که بالای تخته کلاسمونه ومن گفتم عکس امام خمینی رو میگی اون عکسه و زنده نیست باید جون داشته باشه گفت میدونم اون خمینی مرده ولی اون یکی امام کنارشه زندست هر روز تلویزیون هم نشونش میده و من و بابا حمید ترکیدیم از خنده قربون او...
17 آبان 1392

سری سوم عکسهای جوجو ها

سارا در مراسم شیرخوارگان حسینی جوجوها و پاییز خرید با جوجوها و خستگیه فراوووووووووووووووووووون       سارا و نقاشی روی بند رخت سارا و فوضولییییییییی     ...
17 آبان 1392

سفر به آبـــــــــادان

سلام بچه های گلم امروز اومدم تا یه سری دیگه از عکسهای شما رو که به آبادان رفته بودیم رو براتون بگذارم   اول بگم که تو این سفر هم خدا روشکر خیلیییییییییییی ماه بودین و بیشتر راه رو خواب بودین و من بابا تونستیم از زیبایی جاده و سکوتش لذت کارفی رو ببریم   اینجا خونه روژین و رهام دوستای نی نی سایتی سارا و مامان             سارا کنار دریای بندر گناوه   سارا و آوای خوشگل خاله مونا امیر سهیل کنار دریاچه پارک ارم سر بندر     اینجا هم تولد امیر سهیل هست خونه مامان راضی     ...
17 آبان 1392

سری چهارم عکسهای جوجوها (نوروز 1392)

سلام جوجوهای مامان اول عکسهای نوروز ٩٢ رو براتون میگذارم که  سال تحویل رو خونه مامان جون بودیم         و اولین سفر زیارتی سارا خانوم در حرم امام رضا   و عکسهای روز سیزده به در در مرجانه یکی از روستاهای شهر تربت حیدریه که خیلی زیبا بود   ...
17 آبان 1392

بازم سارا و فوضولی

این بار دخترم دیگه به نخود و لوبیا و این چیزا کار نداشتی اومدی فوضولی کردی و نقاشی که مامان خیلی دوستش داشت و خیلیییییییییییییییییی براش زحمت کشیده بود رو شما هم اثری از هنرهای خودت رو توش گذاشتی ممنون گل من .     ولی واقعا خداروشکر میکنم که توانایی دست گرفتن مداد رو داری و میتونی نقاشی کنی اینم فدای سرت مامانی اینم نمای کلی کار که ایشالله کامل شدش هم اگر سارا خانوم اجازه بدن میگذارم ...
17 آبان 1392

ثبت خاطرات

سلام به بچه ها گلم امشب اومدم تا یه کوچولو از بازیها و کاراتون براتون بنویسم اول از کییییی   باشه اول بزرگتر امیر سهیل جوجوی مامان پسرم این روزا حساااااااااابی مشغول بازی و شیطنت هستی و حسابی از تعطیلات تابستانیت استفاده میکنی .شبا هم که موقع خواب شروع  میکنی تو تخت خودت یکی از کتابهایی که داری رو میخونی وایییییییییی مامانی نمیدونی چه کیفی میکنم که میبینم اینقدر قشنگ کتاب میخونی گل من   سارا خانوم پرنسس مامان هم که حسابی حرف زدن رو کامل یاد گرفته و ماشالله همه چی رو میگه یه دوتا کلمه حرف بد هم یاد گرفتی مامانی که خوب نیست و همه باید ترکش کنیم سارا و عصبانیت و شیوه تربیتیش برای آقا جونش : مثلا تا میبینی ...
17 آبان 1392