پسربلاو دختر طلا

سفر مجردی مامان

سلام سلام جوجوها ببخشید که دیر به دیر وبتون رو آپ میکنم دلیلش هم شیطونی شما  و کارهای زیاد  مامان هست .هفته آخر شهریور مامان یه سفر مجردی با خاله ها و مامان راضی رفت و شما موندین پیش بابا حمید ومن شرمنده ام که باید اعتراف کنم بینهایت خوش گذشت یه جاهایی دلم براتون تنگ میشد و بیشتر برای بابایی  ولی درکل عالی بود . ...
17 آبان 1392

سارا و لواشک

خانومی شما خیلی لواشک دوست داری دیروز که داشتم لواشکی رو که درست کرده بودم رو از تو سینی جدا میکردم شما یه تیکه خیلی بزرگ از لواشک رو از تو سینی برداشتی و شروع کردی به خوردن البته خودم قبلش خیلی بهت داده بودم اما انگار از این که مامان کوچولوش میکرد خسته شده بودی و دلت خواسته بود مثل نون گازش بزنی بابا هم سریع یه عکس از لواشک خوردنت گرفت که برات بگذارم اینجا     اینجا هم که لب ساحل بودی و یه کوچولو بد خلق  و اینجا هم که  تو صندلی ماشینت عروسکت رو بغلت گرفتی و خوابت برد الهی فدات شم مامی جون که تازه یاد گرفتی با نی نی بازی کنی و براش لالایی میخونی خانومم   ...
17 آبان 1392

همسر نازنینم

آن گاه که با توام  چو گلی هستم که گلبرگ های زندگی را شکوفا میکند  آن گاه که با توام  چون امواج دریا هستم  که توفنده و سرکش بر ساحل میکوبند. آن گاه که با توام  گویی که هر آنجه زیباییست مارا در برگرفته است . اینها تنها ذره ای ناچیز از احساس والای با تو بودن است . شاید واژه ی عشق را ساخته اند تا احساسی چنین عمیقو هزار سو را بیان کند . اما باز هم این واژه کافی نیست  با این همه چون هنوز بهترین است  بگذار بگویم و باز بگویم که عاشقتم عاشقتم عاشقتم  وقتی میگویم دوستت دارم  شاید تصور کنی که تنها چند واژه ساده را درکنار هم گذاشته ام  . جمله ای را بیان کرده ام  اما.....
17 آبان 1392

جوجوهاااااااااااااااااااااااااااااااا در اتلیه سها

واییییییییییییییییییییییی یه روز خیلی سخت رو پشت سرگذاشتیم خیلیییییییییییییی سخت سارا خیلی گریه میکرد و شما پسر شیطون هم که شیطونی من و بابا هم سعی در اروم کردن شما دوتا وروجک و خندوندن سارا داشتیم از ساعت 10.20 دقیقه صبح تا ساعت 1.30 عکس گرفتن شما طول طول کشید و تا انتخاب کردیم شد 3 بعد از ظهر وااااااااااقعا از پرسنل اتلیه به خاطر خوش اخلااقی و صبری که به خرج دادن ممنونیم  مامانیییییییییییییییییییی عاااااااااااااااااااااااشقتونم  ...
17 آبان 1392

آوای شیطون بلا

پرنسسم شما یه دختر خاله داری که تقریبا 6 ماه از شما بزرگتره ولی هزارررررررررر ماشالله خیلی بلاست اسمش آوا ست و شما خیلی ازش حساب میبری اخه اونم احساس بزرگتری میکنه برات چند شب پیش که خونه مامان راضی بودیم و برای افطار رفته بودیم شما از تو قندون یه قند برداشتی و گذاشتی دهنت و آوااااااااااااااااااااااااااااا   اومد و بهت گفت شالاااااااااااا (سارا) اند (قند) نخور و سریع از دهنت کشیدش بیرون و ما هم   کلی خندیدیم از قیافه تو که ترسیده بودی و مات نگاش میکردی  اینم یه عکس از این نفس خاله آوا خانوم  ...
17 آبان 1392

گل پسرم و یه محیط جدید

سلام سلام امروز اومدم با یه خبر خیلییییییییییییییی خوب و بزرگ امرووووووووووز امیرسهییییییییییییییییییییییییییل  جوجوی مامــــــــــــــــــــــــــــــــــــان  کلاس اولی شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  عزیزم مبارکه گل پسرم بزرگ شدی قربونت برم  خدایـــــــــــــــا شکرت  خدایــــــــــــــــا اصلا باورم نمیشه  انگار همین دیروز بود که من خودم کلاس اولی شده بودم و با کلی ذوق صبح زود اول مهر سال70 رو با مامان راضی به مدرسه امیر اسلامی منطقه 14 فتم چه روز خوبی بود  وو چقدر ذوق داشتم هنوز برنامه هاشون رو کامل یادمه یه ادمی بود که لباس یه خرگوش تنش کرده بود و مجری برنامه بود و...
17 آبان 1392

اولین جمله کوتاه

خبررررررررررررررررررررر خبرررررررررررررررررررررررر خبرای خوب    امروز من و بابا حمید پیش هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم که یه دفعه سارا با قمقمه داداشی اومد و همون جوری که قمقمه رو تکون میداد رو به من و باباش گفت آب پیده( آب بده) و من همین جوری یهو برگشتم نگاش کردم وگفتم چیییییییییی  سارا هم دوباره تکرار کرد و قمقمه رو تکون داد و گفت آبپیده آب پیده واییییییییییییی خیلی کیف داد به بابا حمید گفتم حمییییییییییییییییییید نگاش کن جمله گفت سارا میگه آب بده خیلییییییییی ذوق کردیم . خدایا شکرت شکرت که بچه هام مشکلی تو تکلم ندارن و به وقتش میتونن صحبت کنن خدایـــــــا ازت ممنونم . ...
17 آبان 1392

سارا و عصبانیت

امروز اومدم تا براتون از یه شیرین کاریه دیگه بگم از پرنسس سارا  دخمل ما وقتی میبینه کسی کار اشتباهی انجام داده و یا داداش امیر سهیل کار بدی کرده و ما داریم دعواش میکنیم اونم تا ما ساکت میشیم شروع میکنه به دعوا کردن اول لبهاش رو میده جلو و بعد شروع میکنه دی دد اده دی دده دی ددو و بعد یه دفعه میگه هاپ هاپ یعنی هاپو بیاد بخورت  و دوباره شروع می کنه با دتکون دادن دستاش و اوردن لبها به جلو و گفتن دی دده و داداش دی دو و.......... هاپ هاپ  و ببخشید مامانی که داداش اصلا از شما حساب نمیبره و این جوری میشه   آخه قربونت برم هم قیافت خیلی خوردنی میشه وقتی عصبانی میشی که به حای اخم کردن لبهات رو میدی جلو و ابروهات رو میدی با...
17 آبان 1392